وبـــــــلاگــــــــــ بــــــــالـــــا تـــــــــــــــــر
به وبــــلــاگــــــ بـــــــالـــاتــــــــر خــوش آمـــدیـــد

از مهرورزان  زمان هاي كهن هرگز از خويش نگفتند سخن

در آنجا كه  «تو»ئي  بر نيايد دگر آواز از « من»

ما هم اين رسم كهن را بسپاريم به ياد.

هر چه ميل دوست ، بپذيريم به جان ،

هر چه جز ميل دل او ، بسپاريم به باد !

آه ! باز اين دل سرگشته من ياد آن قصه شيرين افتاد.

بيستون بود و تماشاي دو عشق

در زماني كه چو كبك خنده مي زد « شيرين »

تيشه مي زد « فرهاد »

نتوان گفت به جانبازي فرهاد  افسوس

نتوان كرد ز بي دردي شيرين فرياد .

كار شيرين به جهان شور بر انگيختن است.

عشق در جان كسي ريختن است !

كار فرهاد بر آوردن ميل دو دوست .

خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن .

خواه با كوه در آويختن است !

رمز شيريني اين قصه كجاست ؟

كه نه تنها شيرين ، بي نهايت زيباست !

 

آن كه آموخت به ما درس محبت مي خواست

جان چراغان كني ، از عشق كني ،

به اميدش ببري  رنج بسي ، تب و تابي بودت هر نفسي

به وصالي برسي يا نرسي  !

سينه بي عشق مباد!






تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 173
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 192
بازدید ماه : 1297
بازدید کل : 2097614
تعداد مطالب : 489
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

iranod32